سودان به عنوان یکی از کشورهای آفریقایی با موقعیت راهبردی و منابع خدادادی غنی بویژه نفت و طلا طی سالهای اخیر با ناآرامیها و بحرانهای داخلی متعددی دست و پنجه نرم کرده است. حال آنکه این وضعیت در مقطع کنونی به یک فاجعه انسانی مبدل شده است که در نگاه نخست رنگ و بوی جنگ داخلی میان متحدانی دارد که روزی کودتا علیه البشیر را رقم زده و امروز به دنبال قدرت مطلق هستند. 
سودان دارای موقعیت راهبردی است که از یک سو در دریای سرخ موقعیت قابل توجهی دارد، چرا که عظیم ترین بنادر و پایانه های نفتی عربستان درست مقابل سواحل سودان قرار دارد و از سوی دیگر دروازه قاره آفریقا و شاهراه این قاره محسوب میشود. همچنین سودان حلقه ارتباط بین چند کشور غرب آسیا و حوزه دریای مدیترانه با کشورهای عربی و آفریقایی است. این کشور با قرار گرفتن در بخش مرکزی و گذرگاه اصلی رود نیل از موقعیت راهبردی برخوردار است.
 نگاهی ریشهای به تحولات سودان نشان میدهد که درگیریهای مسلحانه در سودان از ۱۵ آوریل ۲۰۲۳ (۲۶ فروردین ۱۴۰۲) میان ارتش به فرماندهی «عبدالفتاح البرهان» که دولت مرکزی را در دست دارد و نیروهای پشتیبانی سریع به رهبری «محمد حمدان دقلو» ملقب به «حمیدتی» آغاز شد.این درگیریها در پی اختلاف بر سر چگونگی ادغام نیروهای پشتیبانی سریع در ارتش پس از کودتای نظامی سال ۲۰۲۱ علیه عمرالبشر شکل گرفت و تلاشهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ تاکنون بینتیجه مانده است. روند تحولات اخیر سودان نشان میدهد که عملا این کشور در مسیر تجزیه و دوپاره شدن قرار گرفته است، چرا که شبهنظامیان پشتیبانی سریع اکنون کنترل غرب سودان و بخش بزرگی از استان کردفان در همسایگی جنوب را در دست دارند و با تصرف فاشر عملا دارفور از دولت مرکزی جدا می شود و ارتش نیز خارطوم( پایتخت) و مناطق مرکزی و شرقی در امتداد دریای سرخ را در اختیار دارد. سودانی که زمانی یکی از کشورهای بزرگ آفریقا بود، امروز میرود تا به تکههای کوچک تر مبدل گردد که همچون لیبی هر بخش آن منطقه نفوذ یکی از بازیگران استعمارگر خارجی خواهد شد. 
سکوتی که ناگهان شکسته شد 
هر چند که نقش قدرت طلبی و جنگ داخلی در تحولات سودان را نمیتوان در تحولات اخیر نادیده گرفت، اما تشدید حملات و نیروهای پشتیبانی سریع در فاشر آن هم با جنایاتی که شباهت زیادی به رفتارهای گروههای تروریستی و رژیم صهیونیستی دارد ابعاد دیگری از این وضعیت بحرانی را آشکار میسازد. 
نکته اساسی آن است که بر پایه دادههای سازمان ملل متحد، در نتیجه محاصره ۱۸ ماهه شهر الفاشر بیش از یک میلیون نفر از ساکنان این شهر آواره و حدود ۲۵۰ هزار نفر در شرایط بسیار دشوار گرفتار شدهاند. همچنین قطعنامه ۲۷۳۶ شورای امنیت سازمان ملل نیز برای پایان دادن به درگیریهای سودان پیشتر مصوب شده بود، حال آنکه در طول این 18 ماه نه رسانههای مطرح جهان و نه نهادهای بین المللی و کشورهای غربی مدعی حقوق بشر موضعی در قبال سودان و فاجعه انسانی آن نداشتهاند. رسانههای غربی نیز در این مدت با سانسور و بسنده کردن به اخباری کوتاه عملا تحولات سودان را از دریچه اهمیت تقلیل داده بودند. حال آنکه ناگهان سودان به خبر یک آن رسانهها مبدل شده و با ژستهای بشر دوستی و البته با کلید واژه جنگ داخلی به پردازش آن روی آوردهاند. با این شرایط اکنون این سوال مطرح است که چرا ناگهان سودان به کانون تحولات جهان مبدل میگردد.؟ 
سودان قربانی غارتگران منابع 
چنانکه مقامات سودان بارها افشا کردهاند بخشی از بحران این کشور برگرفته از مداخلات کشورهایی همچون امارات، انگلیس و آمریکاست که برای منافع اقتصادی و گسترش سیاستهای استعماری در آفریقا جنگ و چند پارگی در این کشور را رقم زدهاند. آنانی که در کنار رژیم صهیونیستی در سال 2011 سودان را به شمالی و جنوبی تجزیه کردند برای سلطه بر منابع طلا، نفت و معادن این کشور از جمله در دارفور جنگ داخلی و تشدید تنشها را دامن زدهاند، در حالی که این جاه طلبی میلیونها قربانی برجای گذاشته است. در این میان تحولات سودان را در لابه لای تحولات کل آفریقا می توان ارزیابی کرد. درگیریهای خونین در کامرون و تانزانیا پس از برگزاری انتخابات در کنار بحران سودان و لیبی و... حکایت از طرحی بزرگ دارد که بی ارتباط با سیاستهای نظام سلطه برای نفوذ جدید در آفریقا نمی باشد، بویژه اینکه از یک سو جنگ اقتصادی میان غرب با چین شدت گرفته است و از سوی دیگر آفریقا به کانون حمایت از فلسطین و مقابله با رژیم صهیونیستی مبدل شده و غرب برای حمایت از این رژیم گرفتار سازی این قاره در بحرانهای داخلی را کلید زده است. چنانکه در آمریکای لاتین با محوریت تنش آفرینی با ونزوئلا این سیاست را در پیش گرفته است. 
 ردپایی آشکار از غزه تا فاشر 
نکته مهمتر تقارن این تحولات با افزایش فشارهای جهانی بر رژیم صهیونیستی به خاطر نسل کشی در غزه و لزوم پایان محاصره این منطقه است. رژیم صهیونیستی همواره آفریقا از جمله سودان را منطقه نفوذ خود دانسته و با قراردادهای امنیتی، کودتا و یا جنگ داخلی این طراحی را پیش برده است که تجزیه لیبی، تجزیه جنوب سودان نمودی از این رفتار است. اهمیت سودان برای صهیونیستها چنان است که نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۲۴، نقشهای را نشان داد که سودان را بهعنوان یکی از اعضای «محور برکت» اسرائیل معرفی میکرد، چرا که در دوره اول ترامپ سودان برای سازش با صهیونیستها اعلام آمادگی کرده بود، اما طوفان الاقصی این معادله را تغییر داده و سودان در مسیر حمایت از غزه قرار گرفت. 
صهیونیستها با همراهی برخی کشورهای غربی و عربی در کنار استمرار سناریوی تجزیه دوباره سودان بر آن است تا افکار عمومی را از تحولات غزه به حاشیهها منحرف سازد در حالی در توطئهای بزرگ برآن است تا موضع نسل کشی را از صرف منطقه غزه به سایر مناطق جهان گسترده و آن را از یک جنایت علیه بشریت به یک عرف رفتاری مبدل سازد.
در مقطع کنونی به نظر می رسد که صهیونیستها با همراهی برخی کشورهای غربی و عربی در کنار استمرار سناریوی تجزیه دوباره سودان بر آن است تا افکار عمومی را از تحولات غزه به حاشیهها منحرف سازد، در حالی که در توطئهای بزرگ برآن است تا موضع نسل کشی را از صرف منطقه غزه به سایر مناطق جهان گسترده و آن را از یک جنایت علیه بشریت به یک عرف رفتاری مبدل سازد. به عبارتی دیگر صهیونیستها با دمیدن در آتش جنگ سودان به دنبال فضای تنفس جهانی برای خویش هستند تا ضمن استمرار جنایاتشان در غزه و کرانه باختری پرونده سودان را اولویت جهانی ساخته تا با خرید زمان در نهایت پرونده جنایات و مجازات خویش را به حاشیه برانند چنانکه در سال 2001 نیز با حادثه 11سپتامبر پرونده آنها در دوران حاشیه و توجهات به افغانستان و القاعده معطوف شد. 
این امر زمانی آشکارتر میشود که صفحه وزارت خارجه اسرائیل به زبان فارسی در شبکه ایکس درباره کشتار گسترده در سودان نوشت: «سکوت نهادهای بینالمللی و رسانهها در مورد کشتار سودان کر کننده است.» وزارت خارجه اسرائیل افزود: «چرا هیچکجا تظاهرات نیست؟»این سناریو زمانی تقویت میشود که کشورهای اروپایی و آمریکا که 18 ماه است بی تفاوت از کنار سودان گذشتهاند ناگهان خود را مدعی حقوق بشر معرفی کرده و نشست شورای امنیت برگزار میکنند و خواستار دخالت در امور سودان میشوند. رویکردی که به نظر میرسد از یک سو برای اجرای خواست صهیونیستهاست و از سوی دیگر نیز برای زمینه سازی جهت تکرار تجزیه سال 2011 سودان این بار در مناطقی همچون دارفور. 
در همین حال گزینههای دیگری نیز برای رویکرد بحران ساز صهیونیستها به سودان وجود دارد. در یک سوی معادله طرح صهیونیستها برای انتقال فلسطینیها به سودان با مخالفت خارطوم همراه شد و از سوی دیگر نیز شواهد نشان میدهد که صهیونیستها در کنار امارات از پیوند میان سودان و یمن نگران هستند در حالی که صهیونیستها به شدت نگران احیای روابط ایران و سودان به عنوان قدرتهای بزرگ جهان اسلام هستند که میتواند طرحهای این رژیم در غرب آسیا و آفریقا را با بحران همراه سازد. 
سودان نیازمند همگرایی جهان اسلام 
آنچه این روزها در سودان جریان دارد در کنار جنگ قدرت داخلی برگرفته از رفتارهای استعماری و سلطه گرایانه برخی کشورهای عربی و غربی با مدیریت رژیم صهیونیستی است که نتیجه آن قربانی شدن میلیونها نفر است. رویهای که راهکار مقابله با آن اجماع سریع کشورهای اسلامی و آفریقایی برای پایان دادن به جنگی است که جز تامین منافع سلطه گران و رژیم صهیونیستی حاصلی به همراه ندارد. غرب که روزی با کودتای نرم و شعارهای به اصطلاح آزادی خواهانه غرب گرایانه سودان را به بحران کشید، امروز به دنبال گام بعدی طراحی یعنی تجزیه دوباره آن و گسترش دامنه این وضعیت به سایر کشورهای آفریقایی و اسلامی است. چنانکه مشابه آن را در لبنان، سوریه، عراق و... دنبال میکند که مقابله جهانی با یک ضرورت برای جلوگیری از سایس پیکوی جدید در غرب آسیا و آفریقاست. توجه همزمان به فاجعه انسانی در غزه و سودان و مقابله سراسری با رژیم صهیونیستی اصلی مهم و ضروری است که در کنار مقابله با یک توطئه فاجعه بار، میتواند نقش و ظرفیتهای جهان اسلام در صحنه بینالملل را نیز ارتقا دهد.